تاریخ : دانلودرمان شروع تلخ سوگند یکشنبه 19 مـهر 1394 09:50 ق.ظ


این وبلاگ درون ستاد ساماندهی پایگاههای اینترنتی ثبت شده است.



دوستانی کـه مـیخوان درون سوپر گروه رمان تلگرام عضو بشن:

لینک گروه

یـا

شماره من جهت درخواست لینک گروه: 6552-169-0919



قوانین گروه رو رعایت کنید که تا ریمو نشید:
1- های غیر مرتبط با رمان ممنوعه
2- مطالب مستهجن و توهین و اهانت بـه اعضا گروه ممنوعه
3- ایجاد مزاحمت درون پی وی خصوصی افراد ممنوعه

 

تاریخ : پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 05:16 ب.ظ

دانلود رمان پشت ابرهای سیـاه

دانلود رمان پشت ابرهای سیـاه

نام رمان : پشت ابرهای سیـاه

نویسنده : دل آرا دشت بهشت

خلاصه :
با مرگ هدایت رمضانی و نابود شدن ثروتش ضربه ی بدی بـه تنـها فرزندش غزاله وارد مـیشـه، دانلودرمان شروع تلخ سوگند آقای شیخی (دوست هدایت) بـه عنوان حامـی وارد زندگی غزاله مـیشـه و همـه ی سعی اش رو مـی کنـه کـه فکر این رو از کینـه ای کـه نسبت بـه رییس پدرش، یعنی کیـانمـهر عابدی داره دور کنـه، که تا حدی هم موفق مـیشـه، با وادار غزاله بـه ادامـه تحصیل و حتی سر کار بردنش؛ اما با پیدا شدن دوباره ی کیـانمـهر تمام خاطرات بد غزاله زنده مـیشن.

تاریخ : شنبه 5 فروردین 1396 01:01 ب.ظ

نویسنده رمان:ریحانـه وبریـان

دانلود رمان به منظور ایفون

 دانلود رمان به منظور اندروید

 دانلود رمان به منظور pdf

تاریخ : شنبه 7 اسفند 1395 08:09 ب.ظ

دانلود

تاریخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 08:24 ب.ظ

خلاصه ای از رمان:

دنیـا اون چیزی نیست کـه ما مـیبینیم.

ما چیزی رو مـیبینیم کـه باور داریم.

آرومـی کـه کنارت نشسته ، مـیتونـه هر چیزی باشـه غیر از آروم...

پسری کـه بهت کمک مـیکنـه اگه بفهمـی تو وجودش چه موجودیـه شاید کابوس شبانـه ات بشـه...

و عشق ... دانلودرمان شروع تلخ سوگند عشق همـیشـه پر از گل و پروانـه نیست گاهی بـه داغی آتیش و به قدرت یـه... دانلودرمان شروع تلخ سوگند یـه چی ؟! هر چیزی ممکنـه وقتی کنار گرگینـه ها و خوناشام ها باشی.

این رمان راجب زندگی ی بـه نام مـهاست کـه با ورود بـه یـه خانواده شلوغ کم کم با راز اون خانواده و اتفاقی کـه تو گذشته خودش افتاده آشنا مـیشـه . اتفاقی کـه اونو وارد یـه زندگی جدید و پر هیجان مـیکنـه

هر سه جلد رمان ماه مـه آلود بصورت کامل .

جلد سوم بـه تنـهایی و جلد 1 و 2 نیز بـه تنـهایی روی سایت قرار دارد.

یک فایل زیپ حاوی سه جلد رمان بصورت پی دی اف PDF به منظور دانلود قرار گرفته است.

این رمان جمعا بیش از 800 صفحه مـی باشد

❤️❤️❤️ این فایل شامل هر سه جلد بوده و کامل مـی باشد❤️❤️❤️

برای خرید کلیک کنید

تاریخ : پنجشنبه 30 دی 1395 09:24 ق.ظ

  • نام رمان : دلم آغوشت را مـیخواهد
  • نویسنده : فریده بانو کاربر سایت
  • تعداد صفحات : ۴۱۵
  • ژانر : عاشقانـه

خلاصه داستان : رمان راجب دو دوقلو هست بـه اسم های سوگند و سوگل ، سوگل بی دلیل یک هفته قبل از عروسیش غیبش مـیزنـه و حالا ابروی چندین سالی پدربزرگش درون مـیونـه و در خواست حامـی پارسا ، حالا سوگند مجبوره فقط یـه تصمـیم بگیره و اون  …

تاریخ : پنجشنبه 23 دی 1395 10:13 ق.ظ

نویسنده : افسانـه انصاری

تعداد صفحات : 365

ژانر : عاشقانـه , اجتماعی , ازدواج اجباری

خلاصه رمان همسایـه : 

مارال بـه دلیل اصرار خانواده اش بـه ازدواج با مردی کـه برایش درنظر گرفته اند مجبور بـه جدایی از پسر مورد علاقه اش مـیشود و تن بـه ازدواج اجباری مـیدهد...

او فکر مـیکند بعداز ازدواجش عشق عمـیقش را فراموش خواهد کرد! 

اما غافل از اینکه ازدواجش تازه آغاز ماجراست...

تاریخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 10:46 ق.ظ

نویسنده:ان معتمد
تعداد صفحات:532

خلاصه:
زندگی پنج که تا پسر...غرق تو خوشی .. دور بودن از دنیـایی کـه اسمش زندگیـه...
زندگی ای کـه گاهی پستی و بلندیـایی داره کـه شاید هممون یـه روز خسته بشیم ازش...
یـا یـه روزم انقدر خوشحال باشیم کـه دلمون نخواد حتی اون روزمون شب شـه وحتی سر بـه بالش بزاریم ...
یـه اتفاقاتی تو دنیـای اطرافمون مـیوفته کـه بدون مـیل و اراده خودمونـه...
هر چیم کـه پولدار باشی . فقیر باشی یـا...
بازم به منظور اون بالایی بنده ای و تو یـه سطح قرار داریم هممون. دوست،رفیق،آشنا،نمـیشناسه...
حتی پارتی بازیم نمـیشـه کرد کـه سرنوشت خودمون و بخوایم تغییر بدیم ...
مثل ورود نفر ششمـی کـه مـهمان خونـه ای مـیشـه کـه صاحب خونـه ها نمـیدونن رسم مـهمون نوازی از این مـهمان چجوریـه؟؟؟؟؟
ژانر:طنز،کلکلی،عاشقانـه

تاریخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 05:06 ب.ظ

نویسنده: فرزان

با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان برگ زرد

تعداد صفحه: 176 Pdf

خلاصه:
رمان درباره خونده یـه خانواده معمولیـه گذشته تاریکی داره و دنبال آینده روشنتریـه. خیلی چیزا اونو بـه ی کـه امروز مـیبینیم تبدیل .

در طی این رمان مـیفهمـیم هیچکس،هیچوقت، سفید مطلق نیست…

قسمتی از رمان:

نمـیدونم چرا ازم بدشون مـیاد یعنی مـیدونم ولی مگه من خواستم پسرعزیزکرده داداششون عاشقم بشـه و اونجوری گند بزنـه بـه زندگی خودشو ومن با یـادآوری گذشته یـه آه مـیکشم کـه ساکت مـیشـه و بلند مـیگه
-اصلا حواست بـه من هست دو ساعتهدارم حرف مـی فقط زل زدی و تند تند آه مـیکشی
-بله حواسم بود مـیشـه حالا برم اتاقم استراحت کنم تازه از سر کار اومدم خستم
-ببین طاهره خانم این یـه کـه تربیت کردی حالا هی پشتشو بگیر حتی بلد نیس بـه بزرگترش احترام بذاره

من بـه خاطر این کلی پیش اعظم خانم ازش تعریف و تمجید کردم که تا راضی بشـه واسه پسرش بیـاد جلوحالا خانم حتی ما رو … حساب نمـیکنـه

.
(هه مگه من خواسته بودم ازم پیش اون زن افاده ای تعریف کنـه انگار بدجور خار شدم بـه چشمشون

که مـیخوان از شرم راحت بشند مطمـینم خبریـه کـه اینجور بـه حول و ولا افتاده واسه شوهر دادنم)
-حرص نخور شما ببخش بهار زود باش معذرت خواهی کن و برو دو که تا چای بریز بیـار واسه خالت

ناسلامتی واسه خوشبختی تو داره تلاش مـیکنـه
(به کـه طبق معمول طرف شو گرفته نگاه مـیکنم نمـیدونم اگه بابابچه دوست نداشت اصلا راضی مـیشد یـه بچه از پرورشگاه بگیره )
- جون من چند بار بگم بـه هم چند روز پیش گفتم من قصد ازدواج ندارم مـیشـه این بحثو تموم کنید...

تاریخ : یکشنبه 16 آبان 1395 05:04 ب.ظ

نویسنده: خانم نسیم رحمانی

با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان یک نگاه

تعداد صفحه: 238 Pdf

خلاصه :

آدما،وقتی احساس مـیکنن وجود یـه نفر تو قلبشون درون حال تپشـه…ناخودآگاه بدون فهمـیدن

طرف،ازش نگاه بر مـیگردونن…نمـیتونن باهاش چشم تو چشم حرف بزنن،وقتی تو چشماش نگاه

مـیکنن هول مـیشن‌…سرمو انداخته بودم پایین،عشقم بعد مدت ها ندیدنش بدون هیچ خبری رفته

بود،دوستم(فواد)مجبورم کرده بود تو ویلایی باشم کـه ادماشو نمـیشناسم…و هیچ چیز فاجعه تر از

این نبود کـه دلم پیش یکیشون گیر کنـه …و ندونم چطور با مـهلت یـه ماهه ای کـه دارم حتما کنار بیـام…
سخن نویسنده

(خوبی های این رمان تقدیم بـه دوست عزیزم”آناهیتا”که یـادم داد به منظور بدست اوردن چیز هایی که

مـیخوام حتما سماجت بـه خرج بدم و ممنونم از اکیپ ۱۰۲ و دوستان کـه پا بـه پا همراهم بودن و با

تشویق و دنبال رمانم بهم روحیـه دادن_مرسی بچه ها واقعا مدیونتونم_)
بسم الله :)(خوبی های این رمان تقدیم بـه دوست عزیزم”آناهیتا”که یـادم داد به منظور بدست اوردن چیز هایی کـه مـیخوام حتما سماجت بـه خرج بدم و ممنونم از اکیپ ۱۰۲ و دوستان کـه پا بـه پا همراهم بودن و با تشویق و دنبال رمانم بهم روحیـه دادن_مرسی بچه ها واقعا مدیونتونم_)-کف اتاق دراز کشیده بودم و به سقف تقریبا زرد رنگ بالای سرم ک شدیدا شیکم داده بود نگا مـیکردم از بخت بده من دستشویی همسایـه بالایی حتما بالای اتاقم بنا شده باشـه ک تقریبا تمام مدت یـا مشکل گرفتگی فاضلاب دارن یـا بچشون رو دل کرده داره معدشو رگباری خالی مـیکنـه،بوی وحشتناک فرش زیره سرم داش خفم مـیکرد یـادم رفته بود بدمش قالی شویی ، دستمو دراز کردم با بدبختی بالشتو از روی تختم پایین کشیدم انداختم زیره سرم….بعله اینم بوی کله روغنیـه فوادو مـیده اون از فرش ک روش بالا اورده من هم.

تاریخ : پنجشنبه 13 آبان 1395 05:02 ب.ظ

نویسنده: فرزان

با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن رمان اتاق معلم

تعداد صفحه: 92 Pdf

این رمان براساس داستان واقعی مـیباشد کـه توسط نویسنده ویرایش کم و بیش شده.

خلاصه :

لا یـا أیـها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها!
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها

وقتی بـه گذشته نگاه مـیکنم، بـه فراز و نشیبهای زندگیم ،به شادی ها و غم هام ، مـیفهمم سرنوشت چه بازی ها کـه با آدم نداره!
من پریچه اسدی هستم و این سرگذشت منـه….
اینم جلد رمان کـه خانم Moonlight زحمتش رو کشیدن

به نام خدا
برای دوستانی کـه نمـیدونن بروجن کجاست از توابع شـهر کرد هست:)

یـادم نمـیاد دقیقا چند شنبه بود کـه سرنوشت منو واسه بازی انتخاب کرد! فقط مـیدونم یـه چهارده ساله روستایی بودم کـه بی خبر از همـه جا مثه هر روز صبح از خواب بیدار شدم ، مثه هر روز با م کل کل کردم و بازم مثه هر روز اخم و تنبیـه رو بـه جون خ ولی اون روز با هر روز فرق داشت اون روز شروع داستان من بود

شـهریور ۱۳۶۰ روستای دره بید بروجن(اسم روستا غیر واقعی)
-پری
-…
پری
اه باز صدای طوبی بلند شد
-الان مـیااااااااام
دست ازسد سازی واسه مورچه های بیچاره برداشتم و رفتم سمت درون اتاق
-بعله
-دوساعته صدات مـی کجا بودی؟
-خوب حالا اومدم چیکار داری
- مـیگه برو اتاق معلمو تمـیز کن فردا قراره یـه معلم جدید بیـاد
-اه بـه من چه خودت برو
طوبی از این حرفم حسابی کفری شد و داد زد
-کوری نمـیبینی دارم مـیرم تخم مرغا رو جمع کنم
-خیلی خوب چرا داد مـیزنی الان مـیرم
با حرص پاهامو کوبیدم رو زمـین و در چوبی اتاقی کـه مال معلم روستا بودو باز کردم...

تعداد کل صفحات ( 45 )    | 1 2 3 4 5 6 7 ...




[دانلود رمان | دانلودرمان زیبا عاشقانـه دانلودرمان شروع تلخ سوگند]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 18:14:00 +0000